ابن‌ ابی‌العوجاء

ابن‌ ابی‌العوجاء
متکلم و زندیق معروف عصر امام صادق(ع)
اطلاعات کلی
نام عبدالکریم ابن اَبی‌العَوجاء
خویشاوندان
سرشناس
مَعْن بن زائده شیبانی
وفات سال ۱۵۵ هجری قمری در زمان منصور عباسی
اطلاعات علمی
استادان حسن بصری
اطلاعات دیگر
فعالیت‌ها ترویج عقاید ملحدانه • جعل حدیث • معارضه با قرآن • تمسخر احکام الهی

عبدالکریم ابن اَبی‌العَوجاء (درگذشت ۱۵۵ق/۷۷۲م)، زندیق معروف عصر امام صادق(ع) و از متکلمان قرن دوم هجری قمری. وی متکلمی جسور بود و در تبلیغ عقاید کفرآمیزش بسیار کوشش می‌کرد؛ به همین سبب در زمان منصور دوانیقی، خلیفه عباسی، به دست دولت عباسی کشته شد.

نام و نسب

نام ابن ابی‌العوجاء را بیشترِ منابع «‌عبدالکریم‌» گفته‌اند، ولی برخی از مآخذ او را به نام‌های دیگر ذکر کرده‌اند: در البدایة و النهایة نام او «‌محمّد‌» و در الفهرست «‌نعمان‌» آمده که به احتمال زیاد هر دو اشتباه است. بلاذری پدرش را نُوَیره می‌نامد که از بنی عمرو بن ثعلبة بن عامر بن ذُهْل بن ثعلبه بوده است. منابع موجود از زمان تولد و اوایل زندگی او سخن نگفته‌اند، ولی می‌توان گفت که او به خانوده‌ای بزرگ تعلق داشته و دایی مَعْن بن زائده شیبانی بوده است.

گرایش به الحاد

عبدالکریم نخست در بصره می‌زیست. و مدتی شاگرد حسن بصری بود، ولی پس از مدتی از استاد جدا شد و به قولی از دین برگشت. گفته‌اند علت این انصرافِ نظر، تناقضاتی بوده است که او در گفتار حسن بصری در باب جبر و اختیار می‌دید، اما کار به همین جا خاتمه نیافت و او به عللی نامعلوم به الحاد گرایید.

اعتقادات ملحدانه وی

بیشتر مؤلّفان کتب تاریخ و کلام و ملل و نحل او را زندیق( از معانی اش مجوس یا کسی است که کفرش را پنهان می کند.) ،شمرده‌اند و قتل او نیز به همین اتهام بوده است. بغدادی، او را متمایل به رافضیان خوانده است اما زندیق و رافضی مفاهیمی چندان دقیق نیستند.

نظر صحیح‌تر این است که او ثنوی و از پیروان مانی بوده است و شواهدی بر این امر در دست است. برخی نیز او را قَدَری یا رافضی دانسته‌اند. می‌توان گفت که او در مذهب خود - هرچه باشد - صاحب نظر بوده و به تقلید صرف و پیروی، اکتفا نمی‌کرده است.

احتجاجاتی از ابن ابی العوجاء نیز در دست است که در ضمن آنها اعتقادات او با وضوح بیشتری نمایان می‌شود. او بارها با امام صادق(ع) گفت و گو داشته و پرسش‌هایی کرده است که می‌تواند تلویحاً حاکی از چگونگی افکار و عقاید او باشد. آنچه از این احتجاجات برمی‌آید، در بعضی موارد مطابقتی با آیین مانوی و ثنویت ندارد و بیشتر گرایش‌های دهری (مادی گرایانه) را آشکار می‌کند، حتی مفضل بن عمر و ابوحیان بر دهری بودن او تصریح می‌کنند.

از احتجاجات مزبور چنین به نظر می‌رسد که او به وجود آفریدگار اعتقاد نداشته، یا درباره خداوند به بحث و جدل می‌پرداخته و در جایی خدا را غایب شمرده است. درگفت و گویی میان او و امام صادق(ع)، امام او را متهم می‌کند که نه به خداوند اعتقاد دارد و نه به پیامبر(ص). عبدالکریم نیز این گفته را رد نمی‌کند. و حتی در مواردی سعی در نفی وجود صانع دارد.

برخلاف انتساب ابن ابی العوجاء به ثنویت، او خود را یک مادی گرا می‌نمایاند. زمانی از امام صادق(ع) می‌پرسد: «ما الدّلیل علی حَدَث الاجسام ؟»دلیل بر حادث بودن اجسام چیست؟ که می‌تواند دلالت بر اعتقاد او بر قدیم بودن جهان داشته باشد. در گفت و گویی دیگر معلوم می‌شود که معتقد به ازلّیت اشیا بوده است و یا خود را غیر مخلوق می‌گوید.

در گفت و گویی در حضور مفضّل سخن را به نفی صنع و صانع می‌کشاند و می‌گوید که همه چیز به اقتضای طبیعت خود موجود شده است، نه مدبّری در کار است و نه صانعی، عالم پیوسته چنین بوده و خواهد بود. او می‌پنداشت که پس از مرگ بازگشتی نیست.در بحثی، امام صادق(ع) انکار قیامت و بهشت و دوزخ را به او نسبت می‌دهد و او این قول را رد نمی‌کند. ابن ابی العوجاء رسالت پیامبر اکرم(ص) و به طور کلّی نبوّت را منکر بود.

سیره علمی و عملی او

ابن ابی العوجاء به شدت اعتقاد و آیین خود را تبلیغ می‌کرد و جوانان را به راه خود فرا می‌خواند. بر طبق منابع شیعی، علما از همنشینی با او به سبب بدزبانی و بد ذاتی‌اش اجتناب می‌کردند، ولی او در خود برتری خاصی می‌دید و تنها متکلمان را شایسته بحث و جدل با خویش می‌دانست ، چنانکه ابوالفرج اصفهانی هم او را یکی از ۶ متکلم آن عصر در بصره می‌خواند و نامش را در کنار عمرو بن عُبید و واصل بن عطا ذکر می‌کند.

معلوم است که شاگردان و مریدانی داشته و ظاهراً تعداد آنان در خور توجه هم بوده است، چنانکه پس از شکست او در مباحثه‌ای، گروهی از مریدانش به اسلام گرویدند و گروهی به پیروی او ادامه دادند. بجز مریدان، از دوستی و تحسین کسانی مانند ابن مقفع هم برخوردار بوده است.

از مجموع احتجاجات منسوب به او می‌توان دریافت که مردی جسور و بی‌باک بود و از محیط نسبتاً آزاد زمان خویش بهره گرفته، به تبلیغ عقاید کفرآمیز خود پرداخت. در منابع شیعه داستان‌ها و نقل‌های فراوانی درباره او وجود دارد. بر اساس این منابع، او در عقاید خود سخت استوار بود و با اینکه در مباحثاتی مغلوب می‌شد، از اندیشه‌های خود دست بر نمی‌داشت و تا دم مرگ بر نظراتش باقی بود. گاهی نماز می‌­خواند و علت آن را عادت بدن و رسم شهر و نیز ارضای خانواده و فرزندان می‌­دانست.

جعل حدیث

او نیز مانند بسیاری از زنادقه در تخریب مبانی اعتقادی مسلمانان کوشا بود، به جعل اخبار و احادیث و پراکندن آنها در میان مردم اهتمام تمام داشت. به گفته منابع شیعی، احادیث مجعول او همگی در تشبیه، تعطیل و بعضی هم در تغییر و تحریف احکام شریعت بود. او هنگام مرگ از این کار خویش پرده برداشت واعلام کرد که ۴ هزار حدیث جعل کرده تا حرام را حلال و حلال را حرام نماید و با این کار خصوصاً حساب ماه رمضان را به هم ریخته، اعتبار رؤیت هلال را مخدوش و به جای آن شمارش روزها را برقرار کرده است.

ارتباط با امام صادق(ع)

ابن ابی العوجاء با امام صادق(ع) از طریق مناظره ارتباط علمی داشت و اعتراف می کرد که دانشمندان بسیاری را دیده و با متکلمان متعددی مناظره کرده ولی هیبتی که در امام صادق(ع) وجود دارد در هیچ کس نیست. وی با این که به ظاهر اعتراف می کرد که در پی فهم حقایق است اما حتی با روشن شدن پاسخ شبهات و مسائلی که خودش مطرح می‌ساخت حاضر به پذیرش حق نمی‌شد و بارها اطرافیان و یارانش که در جلسات مناظره حضور داشتند ایمان آورده و حق را پذیرا می‌شدند اما خودش زیر بار حق نمی‌رفت.گاه آن چنان حق روشن می شد که یارانش می گفتند او اسلام می‌آورد اما امام صادق(ع) که به کور دلی و عناد او آگاه بود می‌فرمود:او کور دل تر از این است که حق را بپذیرد.در جلسه ای امام صادق(ع) را به عنوان ابن رسول الله خطاب کرد حضرت به او فرمود:خیلی عجیب و شگفت است که خدا انکار می کنی ولی مرا ابن رسول الله خطاب می کنی؛ او در پاسخ گفت این کار از روی عادت است.

معارضه با قرآن

طبرسی گوید که ابوشاکر دیصانی، عبدالملک بصری و ابن مقفع به پیشنهاد ابن ابی العوجاء تصمیم گرفتند که هر کدام یک ربع از قرآن را نقض کنند، زیرا با این کار نبوت حضرت محمد(ص) و سپس اسلام باطل می‌شد، ولی نتوانستند.

تمسخر احکام الهی

ابن ابی العوجاء احکام دین را بی‌اعتبار می‌دانست و حتی به تمسخر می‌پرداخت، چنانکه گه‌گاه حُجّاج را استهزا می‌کرد و مناسک مناسک حج را خوار و وضع چنین آدابی را ناروا می‌دانست. نهایت کلام اینکه در احتجاجات، ابن ابی العوجاء خود را نه مانوی و ثنوی، بلکه یک مادی گرا و ضد اسلام نشان می‌داد و اگرچه اولیای عظیم الشأن دین نسبت به او تسامح و تساهل روا می‌داشتند، ولی کارگزاران دستگاه خلافت تحمل عقاید او را نکردند و او را به قتل رساندند.

درگذشت

ابوجعفر محمد بن سلیمان، والی کوفه از طرف منصور خلیفه عباسی، ابن ابی العوجاء را -که از بصره به کوفه نقل مکان کرده بود- دستگیر کرد. افراد زیادی نزد منصور شفاعتش را کردند و خلیفه به عامل خود نوشت که او را آزاد کند. عبدالکریم چون به نفوذ و قدرت شفیعان خود اطمینان داشت، به ابوجعفر پیام فرستاد که در ازای ۱۰۰ هزار درهم، ۳ روز به او مهلت دهد (تا نامه منصور به او برسد). ابوجعفر که زندانی خود را فراموش کرده بود، بدین سان او را به یادآورد و پیش از آنکه نامه منصور را دریافت کند، او را به قتل رساند و به گفته اسفراینی مصلوب کرد.

بنابر روایتی دیگر، در منابع شیعی، عبدالکریم پس از شکست در مباحثه‌ای، از شدت آزردگی درگذشت.، که نمی‌توان به صحّت آن اطمینان داشت. از سوی دیگر مسعودی قتل او را به زمان مهدی عباسی (خلافت: ۱۵۸-۱۶۹ق) نسبت می‌دهد، ولی این روایت آشفته به نظر می‌رسد. همچنین روایت بغدادی که می‌گوید نظّام (متکلّم معتزلی) با او معاشرت داشته، نباید صحیح باشد، زیرا نظّام معاصر ابن ابی العوجاء نبوده و پس از او می‌زیسته است.

به گفته طبری، تاریخ‌نگار اهل سنت، درگذشت او در سال ۱۵۵ق بوده است.

پانویس

  1. ابن کثیر، ج۱۰، ص۱۱۳.
  2. ابن ندیم، ص۴۰۱.
  3. بلاذری، ج۳، ص۹۵.
  4. ابن حزم، ص۳۱۶.
  5. طبری، ج۸، ص۴۷، ۴۸؛ بیرونی، آثار الباقیة، ص۶۷؛ اسفراینی، ص۸۱.
  6. ابوالفرج، ج۳، ص۱۴۶.
  7. ابن بابویه، ص۲۵۳؛ طبرسی، ج۲، ص۳۳۵.
  8. لغت نامه دهخدا، ذیل زندیق.
  9. مثلاً بلاذری، ج۳، ص۹۶؛ بیرونی، ماللهند، ص۱۹۶؛ ابن حزم، ص۳۱۶؛ جاحظ، ص۱۴۵.
  10. الفرق، ص۱۶۳
  11. آثار الباقیة، ص۶۷؛ اسفراینی، ص۸۱.
  12. بغدادی، الفرق، ص۱۶۳.
  13. مفضل، ص۸.
  14. ابوحیان، ج۲، ص۲۰.
  15. مفضل، ص۶.
  16. کلینی، ج۱، ص۹۶؛ ابن بابویه، ص۲۵۳.
  17. ابن بابویه، ص۲۵۴؛ طبرسی، ج۲، ص۳۳۵؛ اربلی، ج۲، ص۳۸۸.
  18. کلینی، ج۱، ص۷۶؛ ابن بابویه، ص۲۹۶، ۲۹۷.
  19. ابن بابویه، ص۲۹۵، ۲۹۶.
  20. ابن بابویه، ص۲۹۷، ۲۹۸.
  21. کلینی، ج۱، ص۷۶، ۷۷.
  22. کلینی، ج۱، ص۷۶.
  23. مفضل، ص۶.
  24. کلینی، ج۱، ص۷۶.
  25. جاحظ، ص۱۴۵
  26. ابوالفرج اصفهانی، ج۳، ص۱۴۷.
  27. طبرسی، ج۲، ص۳۳۵.
  28. مفضّل، ص۷.
  29. ابوالفرج اصفهانی، ج۳، ص۱۴۶.
  30. ابن بابویه، ص۲۹۶، ۲۹۷.
  31. علم الهدی، ج۱، ص۱۳۵.
  32. کلینی، ج۱، ص۷۴- ۷۸؛ ابن بابویه، ص۱۲۶، ۲۵۳، ۲۵۴، ۲۹۳- ۲۹۸؛ طبرسی، ج۲، ص۳۳۵-۳۳۷؛ اربلی، ج۲، ص۳۸۸.
  33. جاحظ، ص۱۴۵.
  34. علم الهدی، ج۱، ص۱۳۷
  35. طبری، ج۸، ص۴۸؛ بغدادی، الفرق، ص۱۶۳، ۱۶۴؛ بلاذری، ۳/۹۶؛ علم الهدی، ج۱، ص۱۲۸.
  36. کلینی، کافی، ج۱، ص۷۶.
  37. کلینی، کافی، ج۱، ص۷۶.
  38. کلینی، کافی، ج۱، ص۷۶.
  39. کلینی، کافی، ج۱، ص۷۶.
  40. طبرسی، ج۲، ص۳۷۷.
  41. کلینی، ج۱، ص۱۰۰؛ ابن بابویه، ص۲۵۳؛ طبرسی، ج۲، ص۳۳۵؛ اربلی، ج۲، ص۳۸۸
  42. ابوالفرج، ج۳، ص۱۴۷.
  43. اسفراینی، ص۸۱؛ قس: طبری، ج۸، ص۴۸؛ بغدادی، الفرق، ص۱۶۴؛ علم الهدی، ج۱، ص۱۲۷، ۱۲۸.
  44. کلینی، ج۱، ص۷۸.
  45. مسعودی، ج۴، ص۲۲۴.
  46. الملل و النحل، ص۹۱.
  47. طبری، تاریخ الطبري، بیروت، ج۸، ص۴۸.
  1. فَإِنِّي شَاهَدْتُ الْعُلَمَاءَ وَ نَاظَرْتُ الْمُتَكَلِّمِينَ فَمَا تَدَاخَلَنِي هَيْبَةٌ قَطُّ مِثْلُ مَا تَدَاخَلَنِي مِنْ هَيْبَتِكَ
  2. هُوَ أَعْمَى مِنْ ذَلِكَ لَا يُسْلِمُ

منابع

  • ابن اثیر، الکامل؛ ابن بابویه، محمد، التوحید، قم، ۱۳۹۸ق.
  • ابن حزم، علی، جمهرة انساب العرب، بیروت، ۱۴۰۳ق /۱۹۸۳م.
  • ابن خلکان، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۶۸م.
  • ابن طقطقی، محمد، تاریخ فخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران، ۱۳۶۰ش.
  • ابن کثیر، البدایة و النّهایة، قاهره، ۱۳۵۱- ۱۳۵۸ق.
  • ابن ندیم، الفهرست.
  • ابوحیان توحیدی، علی، الامتاع و المؤانسة، به کوشش احمد امین و احمد الزین، قاهره، ۱۹۴۲م.
  • ابوالفرج اصفهانی، علی، اغانی، قاهره، ۱۳۸۳ق /۱۹۶۳م.
  • اربلی، علی، کشف الغّمة فی معرفة الائمة، بیروت، ۱۴۰۱ق / ۱۹۸۱م.
  • اسفراینی، ابی المظفر، التبصیر فی الدّین، به کوشش عزت العطار الحسینی، ۱۹۴۰م.
  • بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش عزت العطار الحسینی، ۱۳۶۷ق - ۱۹۴۸م.
  • بغدادی، عبدالقاهر، الملل و النحل به کوشش البیر نصری نادر، بیروت، ۱۹۸۶م.
  • بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش عبدالعزیز الدوری، بیروت، ۱۳۹۸ق /۱۹۷۸م.
  • بیرونی، ابوریحان، الا¸ثار الباقیة، به کوشش ادوارد زاخائو، لایپزیگ، ۱۹۲۳م.
  • بیرونی، ابوریحان، تحقیق ماللهند، بیروت، ۱۴۰۳ق /۱۹۸۳م.
  • ثعالبی، عبدالملک، ثمار القلوب، قاهره، مطبعة الظاهر.
  • جاحظ، عمرو، رسائل الجاحظ، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، ۱۳۵۲ق /۱۹۳۳م.
  • طبرسی، احمد، الاحتجاج، بیروت، ۱۴۰۱ق /۱۹۸۱م.
  • طبری، محمد بن جریر، ، بیروت، بی‌نا، بی‌تا.
  • طبری، تاریخ، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۶۱- ۱۹۶۸م.
  • علم الهدی، علی، امالی المرتضی، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم قاهره، ۱۳۷۳ق / ۱۹۵۴م.
  • قاضی عبدالحبار، المغنی، به کوشش محمود محمد خضری و دیگران، قاهره، ۱۹۶۵م.
  • کلینی، محمد، اصول کافی، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
  • مسعودی، علی، مروج الذّهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق، ۱۹۶۵م.
  • مفضل بن عمر جعفی، توحید، به کوشش کاظم المظفر، بیروت، ۱۴۰۴ق /۱۹۸۴م.
  • مقدسی، مطهر، البدء و التاریخ، به کوشش کلمان هوار، پاریس، ۱۸۹۹-۱۹۰۶م.

پیوند به بیرون

  • منبع مقاله: